بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

بهار و تبلیغات بازرگانی

تنها کسی که تو خونه ما از پخش پیام بازرگانی فوق العاده مسرور و شاد میشه بهار...تازگیا علاوه بر تبلیغ لوسی تبلیغ لازانیای تک ماکارون هم به لیست دلخواه بهار افزوده شده......لالالازانیا رو که براش میخونین چنان خوشحال میشه که رو پا بند نمیشه ....اولش لوسی.........لازانیا ...بعدیش چیه ایا؟؟؟؟؟؟؟ ...خدایا این خوشیا رو از ما نگیر.
23 اسفند 1392

حس مادرانه ی من

وقتایی که بهار هست گاهی خیلی عذاب میده و دلم میخواد یکی اونو با خودش ببره بیرون فقط برای چند ثانیه ..........الان رفته روی حیاط تا بازی کنه ...اما حس مادرانه ی من گل کرده.. و دلم براش با اینکه میدونم ازم خیلی دور نیست تنگ شده ....الان داشت از شبکه ای فیلم تبلیغ لوسی پخش میکرد کاش بچم بود و باهاش میرقصید .........اخه عاشق تبلیع لوسیه ....خداجون الهی بچم وقتی اومد تبلیغ لوسی پخش بشه دوباره.......خخخخخخخخخخخخ همچین مادر دلسوزیم من ...
13 اسفند 1392

لالالای بهارم

لالالای بهارم الهی قربون اون معصومیتت برم خوابهای ناز ببینی گلم. خدا عمرت بده الان خونه یه ارامشی توش برقراره بخواب مادر بخواب ...
24 بهمن 1392

بهار توتو خورده

بهار توتو خورده . اشتباه نکنید منظور ما از توتو گوشت مرغ نیست . توتو خورده هههههههههههه بهار به کوکو میگه توتو دیششب کوکوسبزی بهش دادم حالا همش راه میره و میگه توتوتو توتو  ماماما توتوتوتو  مثل اینکه از توتو سبزی خوشش اومده ای به چشم توتو هم برات میبذم دوباره. تازه ب کاکا هم میگه تاتا هههههههههههه .نخندید خب بچم نمیتونه ک بگه میگه ت .مدیونی اگه بخندی  وگرنه خودتم ک رو ت میگی .جرات داری امتحان کن    ...
24 بهمن 1392

گوش کن چیزی بگویم

  گوش میدهی چیزی در گوشت بگویم؟ گوشت را بیاور نزدیک... شنیده ام که میگویند: اگر در روز یک بار آیة الکرسی بخوانی،خداوند یک فرشته را مامور میکند که تا شامگاه از تو مواظبت کند... و اگر دوبار در روز بخوانی،دو فرشته را.... و اگر سه بار در روز بخوانی... خداوند به فرشته ه ا میگوید: کنار بروید که من میخواهم خودم،"عاشقانه" از او مواظبت کنم.. الهی خود خدا و ایه الکرسی حفظت کنه گلـــــــــــ م ...
24 بهمن 1392

شجاع بازی

شجاع بازی بهار شجاع شده . خیلی هم شجاع اصن یه وضعیه تو خونه ی ما .الان جریانو میگم   تا20روز بیش یه لحظه تک و تنها تو اتاقت نمیرفتی اما از روز تولدت به بعد که همه تو اتاقت میرفتن شما به یکباره و کاملا یهوووویییییییی شجاع شدی اونم چه شجاعتی اوخ اوووخ . کاش مثل قبل ترسو بودی این تحول عظیم تو دردساز شده جان مادر.من نمیدونم این حس کنجکاویتو ساعت دو نیمه شب کجای این دلم بذارم تا میام خوابت کنم در حالی که خودم چشام داره از خواب باره میشهو این قیافم و به زور باز نگهشون داشتم شما یهو از تو اتاق غیب میشی و وقتی به دنبال و تفحص شما راه میفتم میبینم با قیافه متفکرانه تو هال تاریک تاریک نشستی یکی نیس بگه وروجک الان در چه فکری...
24 بهمن 1392