بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

بهارتون مبارکککککککککککک

خب.......کم کم داره سال نود و چهارم میرسه ...وای خدای من چه زود این عمر ما میگزره تو این سال که بهترین خاطرمونو باید به نگار اختصاص بدیم ..که الحق بهترین و شیرین ترین اتفاق امسال ما بود ... تو این سال بهار گلم بزرگتر شد و این عید سومین بهاریه که بهار من میبینه انشالهه صدمین بهار زندگیتو ببینی مادر و اما نگار عسلی خونه ی ما هم چهار ماه و نیمه شد !!!!!!!!! زمان چه زود میگزره!!! تو امسال خیلی جاها خندیدم و احساس غرور کردم خیلی خاطره های تلخ و شیرین برام به جا موند ...همونطور که امسال یه اتفاق شیرین داشتم یه اتفاق وحشتناکم داشتم .....ولی به لطف خدای مهربونم ختم به خیر شد و و اون اتفاق فقط یه کابوس لعنتی بود ..حتی ...
28 اسفند 1393

خیلی خوشحالم

امروز خیلی خاصه برام .......سر یه مشکلی کاملا ناامید بودم که الحمدلله حل شد و بعدیششششششش چندین ساله حسرت اینو دارم برم مشهد ولی جور نمیشد هربار مسافرت رفتیم هرجایی رفتیم الا مشهد ...این سری خیلی دلم مشهدو خواس ...واسه عید شوهرم برنامه چیده بود بریم شیراز و از مشهد خبری نبود ..تا اینکه امروز  حسام زنگ زد بهم و گفت امسال برنامت جوره بریم مشهد؟؟؟؟ شیراز رو تو اردیبهشت بریم . وااااای چقدر خوشحال شدم ...گفتم بلهه که جوره ..گفت منم با هتل هماهنک کردم ... اخ خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا شکرت ...
28 اسفند 1393

نگار و کارای تازه

نگار کوچولوی خونه ی ما این روزا خیلی شیطون شده ...وقتایی که باهاش حرف نمیزنیم چنان جیغ میکشه که همو رو طرف خودش میکشه ...وقتی بهاررو میبینه واقعا ذوق زده میشه و بازم جیغ میزنهو دست و باهاشو محکم تکون میده تازگیا یاد گرفته غلت بزنه و رو شکم بشه باهاش سفت شدن و الان محکم چند ثانیه ای  رو باهاش وایمیسته چیزای اطرافشو چنگ میزنهو میگیره و مستقیم طرف دهنش میبره خیلیییییییییییییییی خوش رو و نازه .حتی وقتی از خوابم بیدار میشه بازم میخنده ...وای که چقدر شیرینه اینم مراحل چرخیدن نگار کوچولو ولی موقع غلت زدن دستش زیرش گیر میکنه...خخخخخخ   اینم از وایسادنش ...
22 اسفند 1393

شیرین زبونی های بهار

این روزا خیلی بچه هام شیرین شدن ...بهار خوش سر و زبون که نگو ...دل همه رو میبره از بس شیرین زبو و بانمک شده ..الان جمله بندی هاش کامل شده و قشنگ منظورشو متوجه میشیم ...تن صداش خیلی نازک و دوست داشتنیه ادم میخواد مدتها باهاش حرف بزنه .من که قند تو دلم اب میشه وقتی انقدر شیرین حرف میزنه و دلبری میکنهاین سری به شدت وابسته بازی های موبایل شده ذایما موبایل من و همسرمو میگیره و بازی میخواد ..به باباش میگه بابا بازی کلش بزار کیف کنیم..خخخخخخخخخ به نگار میگه خوادر (خواهر) عزیییییییییزمی و کلی بغلش میگیره و ماچ و موچش میکنه کمتر بچه ای دیدم تو این سن انقدر با درک و فهم باشه ...وقتی نگار رو شیر میدم اصلا حرف نمیزنه تا نگار شیرشو بخوره حت...
22 اسفند 1393

تولد بهار نازنازی

و اما تولد بهار گلللللمممممممممممممممممممم متاسفانه کابل اتصال گوشیم به کامبیوتر توسط خود وروجکش گم شده و نتونستم عکسای مربوط به تولدو وارد کنم .در اولین فرصت عکسای این نازگلا رو وارد میکنم ولی شب تولدش ما یه مهموم ویژه داشتیم بلهههههه نگار گلم مهموم ویژه ی امسال ما بود...اخ که چه ماه شده بودن دوتاییشون .نگاری که اول تا اخر مهمونی بیدار بود و اروم ما رو تماشا میکرد و بهارم که رو باش بند نبود مدام میرقصید و از این و اونم میخواست تا برقصن .  
15 بهمن 1393