بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه سن داره

بهار زندگی من

4040

مرغ یه پا داره.....

بعد از پوشک گیری بهار ما دچار یه معضل شدیمممممم ...... بهار دیگه نمیخواد علاوه بر پوشک .شلوارشم رو بپوشه ووقتی از دسشویی میاد بیرون اصلا نیت نداره چیزی بپوشه ....ولی مگه میشه لخت ولش کرد .دیگه زیادی از حد میخواد راحت و ازاد باشه .خداییییییا یه داد برسس اینو کجای دلم بزارم ...
3 شهريور 1393

دختر حرف گوش کن من

امروز ظهر حسام خواب بود و بهار داشت خیلی شیطنت و سر و صدا میکرد منم بهش گفتم بهار هیسسسسسسسسس بابا خوابه ...  و بهار خیلی جلوی خودشو گرفت و از شدت جیغ و صداهاش کاسته شد و حتی وقتی با عروسکش حرف میزد خیلی جالب صداشو نازک  میکرد و اروم حرف میزد و منمم قند توی دلم اب میشد که چقدر بچم اصلاح  پذیر و منطقیه ..... وقتی حسام بیدار شد داشتم ماجرا رو  راش تعریف میکردم که .......هنوز دو کلوم حرف نزده بودیم بهار دستشو به علامت هیس گذاشت جلوی دهنم و گفت ماما هیسسسسس بابا لالا در حالی که من و حسام اینجوری بودیم براش توضیح دادم بابا بیداره و مشکلی نیس  ولی فک کنم جوابم زیاد کامل نبوده و بهار رو توجیه نکر...
14 تير 1393

شیرین کاری های این روزای بهار

یکی از عادتهای جدید بهار این شده که مدام دست و پاهاشو وارسی میکنه و اگه یه خط روش پیدا کنه صورتشو یه حالت معصومانه ای میگیره و میگه : اووف اووف (یعنی اووف شده)  تازگیا این اووف هاشو باید ذره بین بذارم تا ببینم و منم همون شکلکو تو صورتم بیرون بیارم و بوسش کنم تا زخم نامرِیی خوب بشه و این زخما زمانی شدت پیدا میکنن که حسام میاد تو خونه تا زخم روی ابروش که خوب شده رو هم نشون حسام میده و اووف اووف میکنه یا یه مدل خاصی دستشو میگیره که انگار دور از جونش شکسته و من و حسامم باید بوسه بارون کنیم تا این زخمای بد خوب بشن و اگه خدای نکرده بوس های ما کم باشه و اکتفا نکنه این اووف ها انقدر شدید میشن که اشک بهار در میاد و من حیرون میمونم اخه این اووف ...
1 خرداد 1393

قهر بهار

یکی از هنرهای تازه بچم اینه که قهر میکنه ..... خیلی هم شیک و رسمی واقعنی هم قهر میکنه ...چنان نگاه سرد و پر جاذبه ای بهم میندازه که ازش حساب میبرم....دیروز سر یه موضوع کوچیکی خیلی گریه کرد منم بهش توجه نکردم تا این کار عادتش نشه بعدش دیدم تا یه مدت حرف نمیزنه (بهار یه ثانیه هم تو خونه اروم نیست و همش داره حرف میزنه چه به زبان خارجی چه زبان خودمون)و هرچی که منم بغلش میکنم خیلی خشک و اخم دار نگام میکنه ...هرچی هم من براش له له میزدم که حرف بزنه و این قهر رو تمومش کنه فایده نداشت منم که نقطه ضعفشم بلد بودم خیلی شاد و سرخوش رفتم سر فریزر یه بستنی در اوردم و شبکه هدهد (شبکه مورد علاقه ی بهار) زدم و بی تفاوت بهش شروع کرردم به بستنی خورد...
31 ارديبهشت 1393

عزیزم

تازگیا حس میکنم خوشبخت ترین ادم روی زمینم ...... . . . دیروز بهار دوون دوون اومد طرفم دستاشو دور گردنم حلقه کرد و گفت ماما عیییم (عزیزم) ...هیچی دیگه الان من هنوز تو افق محوم از خوشحالی ..... ..ولی خداییش دیروز شیرین ترین لحظه زندگیم بود ...حالا هم دهنم مزه کرده هی به بهار میگم عیییم بیا بخلم ...بچمم بدو بدو میاد بغلم و میگه عییم ...تازه بهشم یاد میدادم فقط به خودم بگه عییم و به حسام نگه تا دلش بسوزه .... مادر دختری علیه جناب شوهر توطئه میکردیم   ....قیافه ی بهار:      فیافه ی من:        قیافه حسام: ...
25 ارديبهشت 1393

دلخوشی بهار

من از تهیه کننده تبلیغ لوسی ملتمسانه تقاضا دارم تا فیلم سینمایی لوسی بسازه ........اخه بچم طرفدار پروپاقرصشه......همین که تبلیغ لوسی میاد چنان به وجد میاد واز اونجایی که این تبلیغ فقط و فقط 30 ثانیه طول میکشه وقتی که تموم میشه بهار تا 3 ساعت تو فکر لوسیه و بعدش میگه اپو شد ...یعنی تموم شد ..تنهادلخوشی بچه ی من از دیدن تلویزیزن پخش تبلیغ لوسیه و تا شروع میشه تازگیا خونوادگی به  جشن و پایکوبی میپردازیم.........تهیه کنندگان لطفا فیلم سینمایی لوسی رو هم بسازید ....باتشک ر ...
30 فروردين 1393

دختر خبرنگار

تازگیا بهار رسما خبرگزار شده.دیشب با حسام   رفته بود بیرون وقتی اومد تو خونه من: بهار بابا بهت چی گفت؟؟؟ بهار: بد من: بهار بابا چی کارت کرد؟؟؟؟ بهار : در حالی که دستاشو جلوی بینیش برد ادای هیس کردن تو خودش دراورد بعد وقتی داشتم جریانو برای حسام توضیح میدادم در حالی که قیافه ی حسام اینجوری شده بود که از کجا این جریاناتو دست و پا شکسته میدونم ...منم قضیه رو براش تعریف کردم بعدش که از حالت بیرون اومد گفت :بهار خیال نینای نینای تو ماشین داشته در حالی که یک دقیقه روی صندلی بند نمیشده منم گفتم دختر بد نشو بشین وجریان هیس گفتنشم وقتی با موبایلم حرف میزدم یه ریز میگفته بابا نونوم منم گفتم هیس تلفن دارم .... ...
25 فروردين 1393

بهار نونوم خور

ما یه خانوم نونومی داریم .....نونوم در دایره لغات بهار یعنی هر چیز خوردنی خوشمزه از جمله بستنی... تو این روزا که داره هوای شهرمون داغ داغ میشه بستنی خوردن آی میچسبه ..و این بهارم که عــــــــــــاشق بستنیه روزی چند تا نونوم میخوره .....یه بار همراه حسام میره مغازه و نونوم میخره ...یه بار با باباجونش ....یه بار با دایی ....خلاصه هرکی بیرون میره شده یه تکلیف واجب که واسه بهار نونوم بخره ....الانم که همراه عمو محسنش رفته بیرون و صد در صد نونوم خورده .........یعنی اگه خود محسن تا حالا براش نخریده باشه بهار مطمِنا بارها و بارها یادآور قضیه نونوم شده .......بچم خب  نمیتونه بدون نونوم سر کنه... بهارم ایندفعه بیرون میری واسه مامانم نونوم ...
22 فروردين 1393