سفرنامه .روز پنجم
شب اخر رو من درست نخوابیدم از هول اینکه خدای ناکرده تب بهار بالا نره ...ساعت 5 و نیم صبح بابلسر رو به مقصد یزد ترک کردیم این دفعه قرار شد از جاده تهران برگردیم .بهار وقتایی که مریض میشه یه جوری مریض میشه که شک داری واقعا مریضه یا نه؟؟؟آخه وقتایی حال ندار بود و خواب بود وقتایی هم چنان به وجد میومد و شیطنت مبکرد که معلوم نبود این بهار همون بهار یه ساعت پیشه ...ظهر رو برای صرف ناهار در شهر کاشان توقف کردیم اما به قدری هوا گرم بود که دیدن از باغ فین رو لغو کردیم و تصمیم گرفتیم بشینیم تو ماشینامونو و کولر رو پر ضرب کنیم و گاز بدیم طرف یزد اینجا هم مال وقتی بود که یکم حال بهار بهتر بود و داشت دور محوطه میومد پایین...