بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

پوشک گیری

1393/5/31 16:48
نویسنده : مامان دخترا
182 بازدید
اشتراک گذاری

یه مدت بود تا گل دخترو میخواستم به قول خودش می بی (مای بیبی) کنم با خون و خون ریزی همراه بود از من و باباش اصرار برای پوشک شدن و از بهار انکار برای بسته شدن ...از هر نوع مارک و شکل و قیافه ای تو پوشکا استفاده کردیم نتیجه ای حاصل نشد و بهار واقعا هم ما رو عذاب میداد و هم خودش عذاب میکشید .....تا اینکه با مشاور صحبت کردم و ایشون گفتن خب پوشکش نکنمشغول تلفن تا بچه به لجبازی نیفته ...و بهترین سن برای پوشک گیری از ۱۸ناهگیه چون بچه ها بیشتر از پدر و مادر فرمان میبرن و لجبازیشون کمتره ...ما هم گفتیم مرگ یه بار شیونم یه باراسترسو دیگه مصمم شدیم بهار رو پوشک نکنیم خیلی اولش سخت بود چون بهار اصلا مفهوم جیش رو نمیدونست ...هفته ی اول فقط به این اختصاص دادیم تا حالیش کنیم جیش اصلا چیه .....هفته ی دوم در نا امیدی وقتی بهار خودشو خیس میکرد به ما خبر میداد ....به دستور خانم مشاور ما فقط با ارامش و تشویق با بهار برخورد کردیم هر بار که تو دسشویی جیش میکرد حالا از ژله گرفته تا لواشک به استقبال بهار میرفتیم به قول معروف هندونه زیر بغلش میذاشتم تا بازم به ما خبر بده جیش داره  .....خلاصه بهار بعد از ۱۶روز خودش دیگه به ما میگه و حتی یه ذره هم خودشو نجس نمیکنه و الان دیگه کاملا پوشکو کنار گذاشتیم اویل بیرون که میرفتیم پوشکش نیکردیم اما حالا بیرونم که میریم بهار بازه و خودش به ما خبر میده که کی جیش داره ....اینو نوشتم تا به مامانایی که بچه هاشون هم سن بها هست بگم پوشک گیری رو زودتر انجام بدید ..درسته سخته ولی ارزششو داره .بهار وقتی دسشویی میره بعدش چنان به افتخار خودش دست میزنه و خوشحال میشه که واقعا منم خستگی این دوره ی سخت از تنم بیرون میره ......

 

پسندها (3)

نظرات (5)

مامانی
31 مرداد 93 16:57
آویسا
31 مرداد 93 18:38
به به آفرین به این دخمل فهمیده که خانومی شده تا با اومدن نگار جون مامانی خیالش از همه چیز راحت باشه.آویسا هم تو سن 18 ماهگی از پوشک جدا شد.سن خیلی خوبیه کار بسیار بسیار خوبی کردی
مامان دخترا
پاسخ
فدای تو.....اره دارین کارامونو تند تند و هولکی راست و ریس میکینیم تا وقتی نازدونه خانم خونه تشریف اورد خیالم بابت خیلی چیزا راحت بشه]
مامان فاطمه
31 مرداد 93 18:46
خسته نباشی .مبارکه.پروژه سنگینی بوده.خوشحالم که سربلند بیرون اومدید.
مامان دخترا
پاسخ
یعنی رسما خل و چل شدم تا این پروژه رو انجام دادیم خیلی سخت بود ولی حالا وقتی نتیجشو میبینم کیف میکنم
شادی
1 شهریور 93 0:38
خیلی عالیه عزیزم. تبریک
مامان دخترا
پاسخ
فدااات .ولی پدرم در اومد خواهر
مامان منصوره
12 شهریور 93 21:03
افرین به ناز دخملی ومامانش