بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

بازم بخیه

1393/3/5 19:45
نویسنده : مامان دخترا
243 بازدید
اشتراک گذاری

خدا جونم قربونت برم لطفا بین بلاهایی که میفرستی یه ویرگول بذار آدم یه نفسی بکشه بعد بلای بعدی رو بفرست انقدر پشت سر هم که آدم وا میده

دیروز بهار رفت رو حیاط خونه ی مامانم اینا به مدت 1 دقیقه یهو دیدم گریش رفت هوا منم که دیگه آمادگی واسه هر حادثه دارم از بس صحنه های ناجور دیدم با خودم گفتم معلوم نیست الان چش شده وقتی رفتم رو حیاط با بهار و پای خونی و موزاییکای خونی کف حیاط مواجه شدم ....سعی کردم کاملا خونسردیمو حفظ کنم تا پس نیفتم و جیغ نکشم اما هر چی سعی کردم نشد در حالی که تو سر و صورت میزدم پریدم سط هال و نیروی امداد خواستم تا اینکه مامانم اومد بغلش کرد و دیدیم نوک انگشت پاش داره  خون فوران میزنه بیرون ....منم  که فقط جیغ میدادم و اشک میریختم همراه مامانم هولکی رفتیم بیمارستان مجددا و 3 تا دیگه بخیه ناقابل زدیم بر پاش هنوز یک ماه از بخیه صورتش نمیگذره  و اون حرصی که من کردم حالا هم پاش به خاطره پیوست و سه تا بخیه ناجور زدن روش چون نیاز به بخیه زیبایی نداشت بخیه هاپی معمولی زدن ....

پ ن : در تدارکیم یه گوسفند براش عقیقه منیم تا این بلاها کمتر نازل بشه

خداجونم بازم شکرت که بدتر نشد .........

گریه نکن بهارم ....قربون اون صورت ماهت بشم من

 

 

 

ای جانم ...گریه نکن بهارم ..دیروز تا حالا جگرم خون شده همش یه گوشه نشستی و راه نمیری اخه تا میای وایسی پات درد میگیره الهی قربونت برم تحمل کن تا فردا درد پات کمتر میشه .خدایا تو رو به بزرگیت قسم دیگه بچم اتفاقی واسش نیفته و هیچ وقت اشکش در نیاد دیشب ساعت 3 صبح از درد داشت به خودش میپیچید تا 6 صبح من و حسام هی نازش کردیم و بغلش کردیم تا بلاخره بچم خوابش برد

 

پسندها (2)

نظرات (8)

♥ مامان مهیلا♥
5 خرداد 93 20:15
سلام خانمی خوبی ؟خیلی ناراحت شدم وقتی خوندم چی شده تو رو خدا مواظب بهار کوچولو ی ما باش من این چند روز سرم شلوغ بود الان اومدم بهت سر زدم دیدم چه اتفاقی افتاده تو رو خدا حتما یه قربونی بدین از طرف من ببوسینش بوووووووووووووووووووووووس
مامان دخترا
پاسخ
ممنون عزیزم ...مهیلاجونم خوبه؟ اره تو تدارک قربونی هستیم خدا خودش بچه هامونو نگه داره
پانی
5 خرداد 93 20:37
گریه اخیییییییی الهی بمیرم خواهر چقدر سختی کشیدی طفلک بهارو بگو ای خداااااااا خودت بلارو از بچه هامون دور کن گریه ای خدا بهار و داداشیشو واسه بابا مامانش نگه دار[]
مامان دخترا
پاسخ
آمـــــــــــــــــن . پانی جون این بچه ها ادممو پیر میکنن ...اما بازم خدا کنه باشن و هر زنی طعم این وروجکا رو بچشه
مامانِ بهار
5 خرداد 93 22:46
واااااااااای الهی بمیرم .. تو رو خدا واسش صدقه بدید ... یه چیزی نذرش کنید .. گریه نکن خاله جون منم گریه م میگیره مامانش ما چند وقت یک بار به نیت سلامتی بهار یه مبلغی رو میریزیم به حساب محک برای بچه های سرطانی .. اگه دوست داشتید میتونید این کار رو هم بکنید.
مامان دخترا
پاسخ
خدا نکنه خاله ی مهربون اره ییه صدقه اساسی باید براش بدیم از بس این سری واسش بلا اومده خدا میدونه بند در بند تنم با هر گریه ی بهار میلرزه و میترسم بازم اتفاقی بیفته ...پیشنهاد خوبیه حتما به حسام میگم .
مامان محیا نازنازی
6 خرداد 93 14:05
عزیزم،قربون اشکات تورو خدا مواظبش باشین
مامان دخترا
پاسخ
ممنون خاله جون ...وقتایی توی زندگی هست که وقتی یه اتفاق باید بیفته میفته و ما در برابرش هیچ کاریم نمیتونیم انجام بدیم ..بهار خیلی ضربه خوره محاله روزی یه جاش زخم نشه یا سیاه نشه فوق العاده انرژی داره ..و این اتفاقا از کنترل من و باباش و مامانم و....خارجه هر چقدر هم مواظبشیم بازم اتفاقی که نباید بیفته میفته
آویسا
6 خرداد 93 15:27
آخی عزیزم بهار جونی بیشتر مواظب باش به فکر کیچیلو هم باش.اینقدر مامانی رو ناراحت نکن،قربون اشکات گریه نکن
مامان دخترا
پاسخ
کیچیلو که یا قصاب میشه یا دکتر جراح
مامان بهار
7 خرداد 93 13:54
سلام خداروشکر به خیر گذشت دارم اشکامو پاک میکنم خیلی صحنه ی دل خراشیه آخه خیلی دل نازکم. من مامانی بهارم خوش حالم از آشناییتون. انشاءالله بهارتون همیشه سلامت باشه.
مامان دخترا
پاسخ
ممنونم ...اره خیلی وحشتناک بود ..خدا همه ی بچه ها رو همیشه سالم و تندرست نگه داره
ابجی سجا
7 خرداد 93 16:03
الهي بميرم برات عزيزم عزيزم كريه نكن خوب ميشه اينم بوس خاله شايدجشش زدن اسفنددود كنيد
مامان دخترا
پاسخ
خدا نکنه عزیزم .......خدا خودش همه ی بچه ها رو از چشم بد در امون بداره
مامانــــــــــــ دینـــــــــا
8 خرداد 93 10:47
الهی بمیرمممممممممممم...براش تند تند اسفند دود کن...از بس بچم ناازه چشمش میزنن...فدات شم من نمیدونستم اوف شدی...چون چند وقته حال وب گردی نداشتم...
مامان دخترا
پاسخ
خدا نکنه عزیزم ...........آره به خدا خسته شدم از بس بلا سرش میاد نمیدونم چرا ولی همش زخمیه همش داره دست و پاش خون میاد ....خیلی خسته شدم