شیطنتها
و اما از شیطنت ها و کاراهای شما دوتا وروجککک.که حالا دیگه خیلی شیطون شدید و خدا طاقت و انرزی به من بده از دست شماها
نگار جونمم که از شش ماهگی میشینه از هفت ماهگی هم غلت غلت زنان دور خونه میچرخه و چیزی رو که میخوادو ورمیداره ...گهگهاهی شکل چهار دست و با میاد بشه که به جای جلو رفتن دنده عقب میره ...این غلت زدنات دیدنیه ..عسلی من..این مدل حرکت تو نه سینه خیز رفتنه نه چهار دست و با انقدر تند تند و بشت سرهم غلت میزنی تا میری طرف اون چیزیکه میخوای ..دیرووز نزدیک بود از بله ی شاه نشین بیفتی که خدا رو شکر بهار گرفتت ...امان از تو خیلی بد شدی ..گاهی زیر مبل بیدات میکنم ..گاهی از بله ها نزدیکه بیفتی..امروزم که کشوی میز تلویزینو داشتی باز میکردیی . تماتم سیم های انتنو میری میکشی
خیلی بلا شدی انقد با بهار رفیقی ...هروقت میبینیش محاله نخندی
گلمه های دد و بابا رو میگی ...ای شیطون مامان نمیگی
دستات رو که میگیرم خیلی اروم قدم ور میداری
بهار گلم هم که قصه شنگول منگول و حفظ کرده و توی روز مدام واسم قصه مگه ..رنگ های سبز و ابی و قرمز و زرد و سیاه و سفید رو خوب میشناسی و بلدی ...دیوونه وار عاشق نگاره..لالایی واسش میخونی و کلی قربون صدقش میری ...درک تو ستودنیه بهارجونم