روزانه ها
هرچی اولش از عینکی شدن نگران بودم با کنار اومدن نگاری با عینکش تا حدودی خاطر جمع شدم برای روند درمان لین تنبلی ...ولی. الان یاسمین نقطه ضعف پیدا کرده !امان از این موجود بشدت باهوش!! میگه مطهره! میگم جانم میگه عینک و دست میکنه و عینک نگارو میکشه و فرااارررر. حالا من بدو اون بدو من بدو اون بدو و بعدشم پرت میکنه و میگه ریخت!! بچه ی یه سال پنج ماهه و انقدر کنجکاو به همه امورات اخه! نگارم میگم بهش مامان نزار عینکو برداره خب؟ میگه چشم ها ...ولی کو عمل ریلکس !!!! بهارم که نقش گشت ارشاد داره فداش برم کی کیو زد؟ کی عینک نگار برداشت، کی داره شیطنت میکنه، چر...
نویسنده :
مامان دخترا
0:58
بدون عنوان
برای یاسمینم
چه شیرین زبونی توورجوک خونههههه کی اینقدر بزرگشدی؟؟؟؟؟ میای پشت سر من ویکصدا میگی ماما مطهره !!!! ومن هی از عمد جواب نمیدم وهی ذووووق میکنم وتو اخراش فقط میگی مطهره (البته دقیقا میگی مطده) و من دیگه ذوق میشم از این شیرین زبونی توووووو. دیروز میخواستی بری پارک همراه بابا جون(بالای خودم) باباگفتن بزار چایی موبخورم بعد..سریع گفتی به به بوخور نازدونه ی من چینقده تو شیرینی؟؟؟ چقدر خوبه داشتنت نفس من . ...
نویسنده :
مامان دخترا
16:04
صبر در برابر اراده خدا
الان درست یک هفته از عینکی شدن نگار میگزره .اون هفته من واقعا خودمو باخته بودم خیلی سختم بود. وای شکرخدا ادم باز با شرایطش کنار میاد ،زندگی جریان داره وقطعا غصه خوردن من چیزیو نتنها حل نمیکرد بلکه بدترم میکرد من مم بعد باید مثکوه پشت بچه هام باشه این که عینک سهله و مهمون دوره ای خونه ی ماس وبعدش دیگه تمومه اما من تو این ماجرا دیدم چقدر ضعیفم ؟؟؟؟ چقدر ناتوانم در برابر سختیها!؟؟؟!!!! این تلنگر بود برای من .همیشه قرار نیست اوقات بکام باشه سه تا بچه داشتن یعنی کوه مسیولیت شدم یعنی کوه بودن محکم بودن .دیگه نمیخوام با هرچیزی بشکنم ارامش خانوادمو ببارم .باید محکم بشم و بسپرم همه چ...
نویسنده :
مامان دخترا
1:09
عینک نگار
سلام دخترای گلمخانم خوشگلام. سهشنبه نوبت سنجبینایی یاسمین و نگار بود که متاسفانه متوجه شدیم نگار مشکوکه ووقتی دکتر رفتیم متوجه شدیم تنبلی چشم داره و باید عینک بزنه .خیلی خیلی غصه خوردم و ناراحت شدم .همش میترسیدم نگار همکاری نکنه و عینک نزنه اما خوشبختانه عینک رو دوست داشت و کنار اومد باهاش . الهی تنتون سالم باشه دختررای عزیزتر ازجونم ...
نویسنده :
مامان دخترا
17:19
روزمرگی های دخترا
روزمرگی های دخترا تاریخ ۲۹ام الان نود و شش ساعت ۸صبح...
نویسنده :
مامان دخترا
7:49
تولدت مبارک نگارممممم
یه روزِ بد
الهس بمیرم برات عشق مادر.گل یاس من ....انقده امروز روز بدی بود طبق معمول که لباس باباییو اتو کردم تو هی اومدی پیش اتو و خنده خنده میزدی و میگفتی اوفه اوفه .نمیدونستم داری منو گول میزنی .... لباس باباییو اتو کردم و اتو رو از سیم کشیدم و روز میز گزاشتم و با هم اومدیم تو اشپزخونه ..یهو مث فشنگ رفتی ...نگو رفتی سر اتو و اتو رو کشوندی پایین و خورده یه دستت الهی بمیرم مادر شانس اوردیم رو حالت اسانسوری بوده اگر نبود کل کف اتو رو دستای نازت میخورده ...وای خداااا اولش دستت قرمز شد و سریع ارد خنک و سفیده تخم مرغ گزاشتم رو دستات .اما حالا که 2 ساعته گزتشه یه تاوللللل بزرگگگگگگ زده وای خدای من منتظرم بابایی بیاد ببرمت بیمارستان ببینم...
نویسنده :
مامان دخترا
13:48
عشق14ماهه
ددی تچی دده من چیست؟؟! این یک جمله یاسمینه خطاب به بهار .بهار کفشمو بده تچ :کفش باب باب:تاب تاب یخ ...عاشق یخه میاد پاینن یخچال و یک ریز یخ میگه . عیی:علی تدی:کلید بئو:هر حیوان جنبنده تاتا:هر بچه کوچولویی و کلمه ی نه که با قاطعیت برابر چیزی که نخواد میگه و شیرین کاری جدیدش ِ...میره روی مبل و میگه پَررررر .و میشینه و میاد پایین . عاشق این محافظه کاریشم ِیادمه نگار میرفت رو پله میگف یک دو پرررر و واقعنی هم میپرید !!!!وبدجور میخورد زمین امایاسمین خیلیییییییی محافظه کاره ِمامان فداتون ...
نویسنده :
مامان دخترا
8:45