از شیر گرفتن
فکر کنم سخت ترین و ابتدایی ترین ضربه عاطفی مادر و کودک از شیر گرفتن باشه... اون چشمای ناز و معصوم ک وقت شیر خوردن گره میخورد ب چشمات...بی شک ناب ترین لحظات عمرم بود! جان مادر 22 ماه وظیمو انجام دادم. منو بابت دو ماه کم و کاستیش ببخش. ...
نویسنده :
مامان دخترا
16:52
تنبلی چشم نگار
سلام گل دخترای مامان. رفتیم برای چکاپ چشم نگار. چشم سمت راست نگارخانم ک خدتردشکر تمام علایمو تا پاییت گفت. ای مادر بفدات باورم نمیشد تمامشو گفت ولی چشم چپش نه. اوضاعش فرق داره هم تنبله و هم ضعیف. دکتر میگه چون اختلاف دو چشم داره برای این جور بچه ها من لنز تجویز میکنم ولی چون فعلا کوچولوعه چند سالی عینک بزنه بعدش لنز. چون فقط ی چشمش درگیره الانم باید روزی 1 ساعت حداقل چشم سالمو ببنیدیم تا تبنله اکتیو بشه اینم یاسمین خانم وروجک ک کشته ما رو چشمشو ببنده تا بقول خودش مث نگار بشه ...
نویسنده :
مامان دخترا
13:06
بدون عنوان
بدون عنوان
تب کرده ای جانا. هنوز تازه ویروس اسهال استفراغت داشت خوب میشد. باز تب و بی قراری..... خدایا خودت حافظ همه کوچولوها باش....
نویسنده :
مامان دخترا
0:57
عشقای مادر
از هر زاویه ای ب این عکس نگاه میکنم دلم نیومد نزارمش. خیلی خیلی میخوامتون گل دخترای مادررررر الهیی الهیی تنتون سالم باشه و خوشبخت بشید شماها عشق منیدددددددد پ ن: قربون جشمات برم یاسمینم ک معلومه مریضی نفسممم پ ن2: یاسمین ویروس اسهال استفراغ گرفته ولی امروز بهتر بود الحمدالله ...
نویسنده :
مامان دخترا
0:14
خدایا شکر
خداجونم، مهربون ترین مهربونا تو ک من صدبار عهدمو شکستم دستمو گرفتی، ک تنهام نزاشتی ک بجای اینکه مچمو بگیری دستمو گرفتی شبی میتونست خیلی اتفاق بدی بیوفته ولی وقتی از ته دل خواستمت دیدم یهو چجوری هوامو داشتی... ته دلم خیلی خیلی گرم شد ک خدای بزرگی دارم ک اگه مشکلم بزرگه خدام بزرگتره. خدایا دستای خالی ک ب سمتت میادو دیت خالی برنگردون خدایا تو نهایت امید و ارزوی مایی امیدمونو ناامید نکن. خداجونم مرسی ک هوامو داشتی ...
نویسنده :
مامان دخترا
1:28
شیرین زبونی یاسمین
دلم نیومد این خاطره رو ننویسم یاسمین ک ماشالا دیگه حرف زدنش تکمیله و قشنگ منظورشو میرسونه ک هیچ. دروغم میگه تازگیا 🙄 میگید چطور؟ عصری توی رارهرو دیدم داره با خودکار ب پاهاش و سنگای کف راهرو میکشه هبچی نگفتم ببینم کی دست از کارش بر میده. دیدم ن داره خط خطی میکنه همه جا رو گفتم بهش یاسمین چکار داری میکنی... سریع خودکارشو قایم کررد زیر پاشو گف: عه، هیشار (هیچکار) و بلافاصله گفت کو؟ نیی دفتر! (منظورش از خودکار بود ) دفتر نیس و من نیم ساعت غش رفتم از دست شیرین زبونیش 2. تازگیا کلمه نکن یاد گرفته و با اب و تاب تا دست بهش میزنی میگه اخخخخخ نکون عهههه 3:بهش میگیم اسمت چیه؟ میگ أگار (نگار) 4:تا 4 بلده میشماره ب پنج ک میرسه خنده شیطن...
نویسنده :
مامان دخترا
20:04
سفر ب شیراز نوروز 97
بهار97
96 جان. اخر راهیم. داره حدود 1 ساعت وربع دیگ بین ما میری ک میری... دیگ از تو فقط یادت و خاطرات میمونه. بی انصافم بگم بد مطلق بودی. و زیادیم باید دست ولبازی کنم بگم خوب خوب بودی. ن تو هم تلخ بودی هم شیرین تو این سال زمین خوردم، تلخ شدم... ولی نزاشتم حال بدم زیادی کش بیاره و حال خوبمو خراب کنه شد روزایی خیلی شاد بودم اصن رو ابرا بودم.. اگ بخوام جریان عینکی شدن نگار و اون حساسیت کزایی یاسمین و اون آزمايشا و وای گفتم تون جریان یاسمین.!! هنوزم میگم چطو اون روزای سخت رو گزروندم؟؟؟ وای خدایا خییییلی مرسی ک گذشت اگه بخوام یکی دو جریان تلخ دیگ رو فاکتور بگیرم 96 جان تو خوب بودی. همین ک الان تنم سالمه. دلم خوشه. عشق بینمونه ک همو با دنیا عوض ...
نویسنده :
مامان دخترا
23:22