این روزای ما
نگار طلا راه افتادنت مبارککک مامانم
مث همیشه که تکیه به جیزی میکردی و دور میومدی پایین کنار مبل داشتی راه میرفتی بعد یهو از مبل جدا شدی و تا وسط قالی اومدی ..انقد جالب بود خیلی خودت ذوق داری و هول میشی تند تند قدم برمیداری وسطش میخوری زمین...وقتی راه میری انقد جیغ میکشی و کیف میکنی .هههههه
ایشالا تنت سالمو دلت خوش عشقم ...
الان ماما ,بوبا,در(عاشق بیرون رفتنی ) ,بد ,اه,کیه,الو ....دیگه فعلا یادم نیس ههههه اینارو میگی الهی قربون خرف زدنات شم یعنی هلاک دررفتنیا میشینی گریه میکنی و چه گریه ای دل ادم کباب میشه ها ..واقعا این روزا هوا سرد شده وقتی بیرون میریم خیلی باید گرمت بگیرم و تو هم اصلا دوس نداری و مرتب کلاهتو در میاری شیطون ...
تولد یه سالگیت چون توی محرم بود خودم یه کیک پختم و یابودی کردیم ولی تولد اصلیتونو اول بهمن با تولد بهاری میگیرم ببخشید عزیزم سال اولت افتاد تو محرم و نشد کار خاصی بکنم برات..ایشالا جبران میکنم برات...اینم کیک تولدت که خودم برات درست کردم ...