بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

بهار و حس دوست داشتن

من و بهار وقتی حسام سرکاره بهار در حالی که گوشی تلفنو بر میداره : ا  بابا بابا بابــــــــــــــــــــــــــــا (بابای اخرو داره داد میزنه) من : در حالی که شماره موبایل حسام رو برای بهار میگیرم تا وقتی این اهنگ پیشواز داره میخونه بهارم مرتب داره میگه بابا بابا بیا ..و ابراز احساسات به زبون خارجکی خودش میکنه....   اما همیین که حسام گوشیشو جواب میده و میگه الو......بهار اوماتیک ساکت میشه و خنده ای میزنه وگوشی رو رها میکنه و میره و من باید برای حسام تو ضیح بدم گل دختر هوس تلفن داشته .اما الان حس عشقولانش فروکش کرده و رفته....و اما همین که تلفن قطع میشه دوباره گوشی رو بر میداره و بابا بابا گفتنش اغاز میشه .....از...
15 فروردين 1393

بهار به رستوران میرود

دیروز تولد من بود بابایی کلی سوبرایزمون کرد جاتون خالی دیروز بابا ما رو برد رستوران و یعنی نمیدونین چه صحنه هایی اونجا رخ داد اول از همه بهار خانوم رفت تو بغل گارسون و بوسش میکرد  و من مات و مبهوت مونده بودم اخه یه ذره بچه در چه حد میتونه فان باشه خلاصه بعد اینکه مراسم ماچ و موچ با گارسونا به اتمام رسید شاهزاده رو نشوندیم رو صندلی که ای کاش نمیشوندیم یک ریز اول تا اخر میگفت : به به به ماما بهب به به و همه ملت نگاهموم میکردن و فکر میکردن از بشت کوه اومده که انقدر این بچه گرسنس یعنی منتظر باش منم روز تولدت اگه از این کارا در نیوردم  اره بهار خانوم ا......الان بهار اینجا در حالی که روده کوچیکی بزرگی رو میخورد منتظر غذا ن...
23 اسفند 1392

زبان کودکانه بهار

روی مبل نشسته بودم که بهار یهو اومد طرفم بهار: آیا .اغا .اوخ . اون .نا .ماما دولو لولو من:در حالی که اصلا و ابدا متوجه هیش کدوم نمیشدم سرمو به حالت تایید الکی نشون دادم بهار:اینبار در حالتی کاملا قاطع و حق به جانب داشت داد میزد: آیا اغا اوخ لو من: خب باشه مامان قبوله حالا برو بهار :درحالت خشمناک و غضبناک یهو زد زیر گریه و غلتان غلتان روی زمین میچرخید و میگفن ایا اغا و الان من در شوک اینم که من ایا ترجمم ضعیفه؟؟؟؟؟ یا این بچه به زبان خارجکی حرف میزنه؟؟؟؟؟ها؟؟؟؟؟ یعنی الان من بر سر دوراهیم شما ها بگید کدوم درسته الان عذاب وجدان دارم من ..باید یه سری برم کلاس ترجمه زبان کودکان بگذرونم شاید فرجی شد اخه این موردا زیاد اتفاق میف...
23 اسفند 1392

اشک ها و لبخندها

یعنی مادر و انقدر بی عاطفه؟؟؟؟؟؟ بی احساس ؟؟؟؟؟؟؟خدا منو نبخشه که به فکر تفریحات بچم نیستم اخه بهار تازگیا همین که تلفن خونه به صدا در میاد در هر نقطه ای از خونه و در حالتی اعم از خواب .بیداری . مشغول غذا خوردن باشه میدوهه طرف تلفن و چنان رقص و بایکوبی ای میکنه که اگه گروه ارکس بیاد انقدر بهار ذوق زده نمیشه و قسمت وحشتناک و غمگین ماجرا از وقتی شروع میشه که یکی از ساکنین خونه تلفنو جواب بدن اونوقت حالا بیا و حوضشو بر کن ابتدا چنان جیغی کشیده میشه که مخاطب بشت تلفنم کر میشه و بعد اشک ها و گریه ها و اخم و .....دیگه بقیش گفتنی نیس اخه بداموزی داره .خلاصه ما دیگه به خاطر تمدد اعصابمونم که شده تلفن جواب نمیدیم نگید چرا نگفتیم ...
23 اسفند 1392

سحرخیزی

اخه من نمیدونم بیدار شدن ساعت 5 و نیم صبح چه صفایی داره که بهار تازگیا سحرخیزی بیش گرفته . اخه یکی نیس بگه مادر من این موقع صبح مگه خروسیم که از خواب بیدار بشیم اصن یه وضعیه .ساعت 5 و نیم که بلند شد هرچی صدام کرد بلند نشدم تا اینکه دست به توسل برداشت و یک ریز بالای سرم میگفت :أب أب أب أب تصور کنید در مدت یه ثانیه شونصد بار میگفت أب یعنی آب میخواد بعد اینکه قلب قلب اب خورد و به اندازه کافی سیر شد همین که چشمای من اتوماتیک وار رفتند روی هم دوباره ماما اووووخ این اوخ از اوووووخای معروفه که تا کم میاره میگه و باز هم من در قیافه ای له و لورده در حالی که سعی میکردم کاملا بر اعصاب خود مسلط باشم لبخند زنان : چرا اووووخ ماما؟؟؟ بهار در حالی که انگ...
23 اسفند 1392

قد قد

من: بهار توتو میگه چی؟؟؟؟؟؟؟؟ بهار :قد قد من:بهار گاوه میگه چی بهار:قد قد من : بهار بابا میگه چی؟؟؟؟ بهار: قد قد!!!!!!!!!  قیافه من من :بهار مامان میگه چی؟؟؟؟؟ بهار : قدقد!!!!!    قیافه من ما همگی میگیم قد قد!!!!!!!!!!!!!! ...
23 اسفند 1392