بازم بخیه
خدا جونم قربونت برم لطفا بین بلاهایی که میفرستی یه ویرگول بذار آدم یه نفسی بکشه بعد بلای بعدی رو بفرست انقدر پشت سر هم که آدم وا میده
دیروز بهار رفت رو حیاط خونه ی مامانم اینا به مدت 1 دقیقه یهو دیدم گریش رفت هوا منم که دیگه آمادگی واسه هر حادثه دارم از بس صحنه های ناجور دیدم با خودم گفتم معلوم نیست الان چش شده وقتی رفتم رو حیاط با بهار و پای خونی و موزاییکای خونی کف حیاط مواجه شدم ....سعی کردم کاملا خونسردیمو حفظ کنم تا پس نیفتم و جیغ نکشم اما هر چی سعی کردم نشد در حالی که تو سر و صورت میزدم پریدم سط هال و نیروی امداد خواستم تا اینکه مامانم اومد بغلش کرد و دیدیم نوک انگشت پاش داره خون فوران میزنه بیرون ....منم که فقط جیغ میدادم و اشک میریختم همراه مامانم هولکی رفتیم بیمارستان مجددا و 3 تا دیگه بخیه ناقابل زدیم بر پاش هنوز یک ماه از بخیه صورتش نمیگذره و اون حرصی که من کردم حالا هم پاش به خاطره پیوست و سه تا بخیه ناجور زدن روش چون نیاز به بخیه زیبایی نداشت بخیه هاپی معمولی زدن ....
پ ن : در تدارکیم یه گوسفند براش عقیقه منیم تا این بلاها کمتر نازل بشه
خداجونم بازم شکرت که بدتر نشد .........
گریه نکن بهارم ....قربون اون صورت ماهت بشم من
ای جانم ...گریه نکن بهارم ..دیروز تا حالا جگرم خون شده همش یه گوشه نشستی و راه نمیری اخه تا میای وایسی پات درد میگیره الهی قربونت برم تحمل کن تا فردا درد پات کمتر میشه .خدایا تو رو به بزرگیت قسم دیگه بچم اتفاقی واسش نیفته و هیچ وقت اشکش در نیاد دیشب ساعت 3 صبح از درد داشت به خودش میپیچید تا 6 صبح من و حسام هی نازش کردیم و بغلش کردیم تا بلاخره بچم خوابش برد