بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

روزمرگیای من و بهار

بهار در حالی که موبایل ور داشته و عین بزرگا داره راه میره و با یه ژست خاصی حرف میزنه بهار: بابا بابا بیا من که مخاطب بهار میشم: بهار بابا کو بهار: اف (رفت) من: کجا رفت؟ بهار:  در .نونوم دی تا .(رفته بیرون ده تا نانام  _بستنی_ بخره) من : بگو برای مامانم بخره بهار: ناخام (نمیخوام. و با یه حالت جدی ای اینو میگه) این گفتگو بارها در طول روز تکرار میشه  و هر بار من ضایع میشم   ...
27 خرداد 1393

چی بگم از دست این وروجک!!!

در چند قدمی خونه مامانم اینا یه پارک کوچولویی هست که عصرها معمولا بهار میره پارک و بازی میکنه ............ساعت 4 امروز یهو دیدیم صدایی از بهار نمیاد همه بسیج شدیم برای پیدا کردنش تا اینکه دیدیم در خونه مامانم اینا بازه ......همگی ریختیم تو کوچه تا ببنیم کجا رفته ؟ از اونجایی که داداشم ده دقیقه قبلش رفته بود مغازه ایشون در خونه رو نبستیده بودن و این راه فراری شده بود برای وروجک خونه ی ما . بعد ازاینکه ریخیتیم تو کوچه ناگهان با یه دختر پابرهنه که پای سرسره ایستاذه مواجه شدیم و متوجه شدیم اون دختربچه   بچه ی فراری خودمونه که خودش مستقل شده و دیگه تنهایی میره پارک....... پ ن : از این به بعد همه ی تدابیر لازم برای امنیت در ورودی خون...
23 خرداد 1393

نابغه ی من

چند روز پیش همراه مامانم و بهار رفتیم آرایشگاه برای اصلاح صورت....اون روز بهار به صورت موشکافانه ای نگاه آرایشگر میکرد امروز بهار دوون دوون در حالی که یه نخ روی قالی پیدا کرده بود اومد طرفم و شروع کرد ادای آرایشگر رو بیرون آوردن و اصلاح صورت من خیلی هم حرفه ای ادای بند انداختن رو دراورد .........قیافه ی من و مامانم بعد از اینکه کلی قربون صدقش رفتیم خدایا بچه های این دور زمونه چی هستن؟؟؟؟ ...
7 خرداد 1393

بهار در پارک

دیشب اخر وقت بهار رو بردیم پارک ......بچمم حسابی از خجالتمون در اومد و تا تونست بالا پایین کرد و بازی کرد و حسامم مثل اسب پشت سر بهار دووم دوون میدویید تا خانم یه بلایی سر خودش یا بچه های مردم نیاره مثلا بالای سرسره بلند ابراز احساسات به یه بچه میکرد و من و حسامم قلبمون تا دهنمون اومد که یه وقت بچه ی مردمو هول نده پایین ...یا اینکه کفشای بچه ها رو پا سرسره ور میداشت و الفرار  و ما میموندیم و یه جمعیت کثیری از بچه های اعتراض کنون تو پارک که کفشاشونو میخواستن یا مثلا روی تاب بچه ی مردمو هول میداد پایین که فقط خودش روی تاب بشینه .......خلاصه هرچی نگم آبروش بیشتره در اخر بچم خوش و خرم که بازیشو کرد یه وقت دیدیم توی سرسره خ...
25 ارديبهشت 1393

دختر مهربون من

علاقه بهار به بچه ها داره کم کم نگرانم میکنه ....یعنی بهار عاشق بچه های کوچیکه تا جایی که وقتی بچه کوچولویی ببینه اشک عالم میریزه که بدیم بغلش کنه و یا شیشه بهش بده و هر کاری که ما میکنیم انجام بده و این وضع یه زنگ خطریه برای من..................... نمونش رو ببینید   پ با چه ذوقی (امیررضا) رو بغل کرده ...نه از سر حسادت ...واقعا دوستشون داره ...هر وقت یه نی نی میبینه تمام بدنش از خوشحالی می لرزه دوستان گلم اگه تجربه ای دارید بگید چی کار کنم با این علاقه ی بهار ؟؟ که هم این حس علاقش به حسادت تبدیل نشه و هم این علاقشو چه جوری کنترل کنم؟؟ ...
21 ارديبهشت 1393