روزمرگیای من و بهار
بهار در حالی که موبایل ور داشته و عین بزرگا داره راه میره و با یه ژست خاصی حرف میزنه بهار: بابا بابا بیا من که مخاطب بهار میشم: بهار بابا کو بهار: اف (رفت) من: کجا رفت؟ بهار: در .نونوم دی تا .(رفته بیرون ده تا نانام _بستنی_ بخره) من : بگو برای مامانم بخره بهار: ناخام (نمیخوام. و با یه حالت جدی ای اینو میگه) این گفتگو بارها در طول روز تکرار میشه و هر بار من ضایع میشم ...