بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

تاتا کردن و تاتا دیدن

بهار که تازگیا دست و با شکسته راه میره فقط وسطش شونصد بار سرنگون میشه و با مخ میاد رو زمین .دیروز داشتیم تو کوچه بیاده روی میکردیم که بهار از بس ادم مستقلیه اشاره میکرد به زمین که خودش راه بره منم گذاشتمش رو زمین .رو زمین گذاشتن همانا شکوفا شدن حس کنجکاوی بچم هم همانا . یعنی من تا به حال نفهمیده بودم بچم انقدر کوچه گردی دوس داره  خدا منو نبخشه .......خب من بهار رو گذاشتم تو کوچه اما این بهار تا سایشو تو کوچه دید یهو استب کرد و گف: ماما تاتا من : در حالی که سرمو 360 درجه دور کوچه میچرخوندم تا تاتا بیبینم هیچ چیزی رویت نکردم با خودم گفتم شاید گربه ای جک و جونوری دیده اخه بچم به همه موجودات زنده میگه تاتا به هر حال ما دوباره ب...
23 اسفند 1392

مامان کور میشود.....

یکی از تفریحات بهار و داییش این شده که بهار دستاشو رو چشم داییش میزاره و دالی میکنه خب تا اینجا ماجرا اصلا بد نیس سانحه ی دلخراش از اینجا به بعد رخ میده که صبحی بهار دستاشو طرف من دراز کرد واشاره به صورتم اومد منم فکر کردم قریحه بازیگوشیش گل انداخته صورتو اوردم جلو تا دالی کنه اما تا نیمتنش رفت تو چششمم ومن الان احساس کوری میکنم اینم قیافه الان من ...
23 اسفند 1392

بدون شرح......

این قیافه رو میبینید؟؟؟این قیافه بهار خانومه .البته وقتی در حال خواهش و التماسه قیافه مبارکو اینجوری میکنه که یعنی دل من به حالش بسوزه یعنی اندازه ای که این بچه یه ساله تبحر در خام کردن من و رسیدن به مقصود مورد نظرش داره من که مادرشم ندارم  .همه این مقصوداشم سر اون چوبیه که تو عکس ملاحظه میکنید از من اصرار که ازش بگیرم از بهار انکار تا اینکه با قیافه یعنی ملوسانه و معصومانه و این حرفا چنان منو قانع کرد که دستش باشه که خودمم بعدش عذاب وجدان گرفتم چرا میخواستم ازش بگیرم  یعنی چقدر سنگدل بودم . یه وضعیه این استعدادش تو قانع کردن ما اخه خودمونم بعدش چنان در عمق این قیافش محو میشیم که وجدان درد از بابت کارمون میگیریم..خدایا این خوش...
23 اسفند 1392

بادکنک تظر کرده

یه بادکنک از روز تولدت تا حالا باقی مونده و این هیش جوری نمیترکه راحت شیم  اخه همش داری تو دهنت میکنی روش سوار میشی خودکار توش فرو میکنی و من هربار زهرترک میشم که الان میترکه و از ترسش تا دم مرگ میرم و بر میگردم خب بترک دیگه راحتم کن چند بار منو قبض روح میکنی جراتم داریم از دستت بگیریم چنان جیغی میکشی که صداش تا مرکز شهر میره .مثل صور اسرافیل میمونه این جیغت مادر   ...
23 اسفند 1392

گوشی بلاستیکی

گوشی بلاستیکی اشنایان محترم اگه زنگ خونمون زدید و ما جواب ندادیم به این معنا نیست ما خونه نیستیم ما خونه ایم تلفنمون نقص فنی داره. از بس که بهار این تلففنای خونه رو مثل جگر زلیخا دور خونه گردن میکنه و میکرده  ما تصمیم گرفتیم براش گوشی بلاستیکی بخریم اما زهی خیال باطل اخه ما گول این تلفن خوردیم که بهار فسقلی نخورد و از بس بچم کمروووووووووو تشریف داره.  خونه اقوامم که میریم تلفن اونا هم رو کن فیکون میکنه من نمیدونم  با کی حرف میزنه همش میگه ا بابا ایا اغا اوخ .از مترجمان سرشناس کشور عاجزانه درخواست دارم این مکالمه رو واسمون ترجمه کنن تا بفهمیم چی میگه شاید فرجی شد. اینم صحنه های جنایتت و اینم اون گوشی بلاستیک...
23 اسفند 1392

سارق خونه

چند روزه ما تو خونمون تلویزییونو با دستگاه خاموش روشن میکنیم اخه کنترل نداریم  یعنی نه که نداریم داشتیم خدا بیامرزه ....همین جا به کنترلای خونه اطلاع میدم هرچه سریع تر خودشو رو کنند از این بس ما هواشونو داریم ..اخه نمیدونم این چه دردیه به جون بهار افتاده عشق کنترل زده به سرش.. این کنترلای خونه رو تو بغل میگیره و دایما حمل و نقلشون میکنه اخه یکی نیس بگه تو از کنترل چه سر میاری الانم چند روزه به طور ناگهانی و یهویی غیب شدن البته میدونیم اینا زیر سر کیه بهشم فرصت دادیم تا اخر وقت قانونی امشب بهمون تحویل بده ولی مثل اینکه تهدید هم اثر نمیکنه باید از راه مسالمت امیز وارد بشیم .این که چیزی نیس چند تا قلم جنس دیگه هم تو خونه به سرقت رفته...
23 اسفند 1392

بهار نگو بلا بگو

این عکس متعلق به یه وروجک خرابکار میباشد ......حتما میگید جریان چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟الان خدمتتون میگم چند روز پیشا خونه مامانم بودیم .......یهو دادشم گفت گوشی منو کسی ندیده و نگاهای همه رفت طرف بهار ....اخه دیگه مشخصه وقتی چیزیی ناگهانی و یهویی غیب میشه زیر سر کیه .....از اونجایی که مجرم به صحنه جرم برمیگرده من گفتم باید از راه دور کنترل نامحسوسمونو فعال کنیم ببینیم کجاهه بیشتر میره .......موقع ناهار بود بهار بشقاب غذاشو برداشت و بدو بدو رفت و اومدو و با یه قیافه حق به جانب گفت ماما اپو ....(یعنی مامان تموم شد) و من دوزایم افتاد که این بشقابم به عقوبت گوشی دااشم مبتلا شده به خاطر همین وقتی لیوان رو برداشت و گازشو گرفتو بدو بدو دیدم د...
23 اسفند 1392

ترس از نوع بهاری

از اونجایی که این وروجک ما کم تو خونه سر و صدا نداره.............وقتایی که برای دوقیقه هم که شده صدای مبارکش بیرون نیاد ظن من قوی میشه که این بچه در حال انجام یه کاریه که بعدش خرابی به بار میاره ....... و من خیلی روی سکوت یهویی خونه حساسم چون بعدش صحنه های جانانه ای رخ میده چند روز پیشا تو خونه سکوت مطلقی ایجاد شد و من ترسون و لرزون که این بچه الان کجای خونس و داره چه خرابی به بار میاره عین وحشت زده ها کل خونه رو زیر رو کرد ......وای خدا .......تو اشپز خونه ....نه نبود ....توی شاه نشین ...... نه بازم نبود ......توی تک تک اتاقا ...وای نه اونجا هم نبود و من نفسم بالا نمیومد که کجا ممکنه غیب شده باشه تا اینکه یهو دیدم پشت ماشینش ...
23 اسفند 1392

حاجیه بهار یه دنده

حاج خانوم نماز روزه ها قبول....التماس دعا ای وای حاج خانوم ...مهر میخوری؟؟؟گشنه ای؟؟؟ مامانت غذات نداده؟؟؟؟؟؟؟نکن بچه جان نکن ...به زبون خوش نکن خب مهر خوردی ازت گرفتم گفتم بچه جان به زبون خوش نخور ..حاج خانوم با این فهم و کمالات مهر میخوره/نچ نچ نچ نچ حاج خانوم ماتم نگیر ..... خدا ازم نگذره که تو رو ماتم زده کردم ...خب بچه جان جنبه داشته باش   پ ن : هرگز به بچتون چیزی ندید که وقتی میگیرید  جنگ جهانی به پا بشه..از ما گفتن....بعــــــــــــله پ ن2:جیغ همچنان کشیده میشود گوش ها در حال کر شدن است.... اقا تسلیم نه مشکل نداره بهشون بدید برای حفظ ارامش و اعصابتونم که شده یه جاهایی کوتاه بیاید...
23 اسفند 1392