بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 25 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

بهار زندگی من

4040

زبان کودکانه بهار

روی مبل نشسته بودم که بهار یهو اومد طرفم بهار: آیا .اغا .اوخ . اون .نا .ماما دولو لولو من:در حالی که اصلا و ابدا متوجه هیش کدوم نمیشدم سرمو به حالت تایید الکی نشون دادم بهار:اینبار در حالتی کاملا قاطع و حق به جانب داشت داد میزد: آیا اغا اوخ لو من: خب باشه مامان قبوله حالا برو بهار :درحالت خشمناک و غضبناک یهو زد زیر گریه و غلتان غلتان روی زمین میچرخید و میگفن ایا اغا و الان من در شوک اینم که من ایا ترجمم ضعیفه؟؟؟؟؟ یا این بچه به زبان خارجکی حرف میزنه؟؟؟؟؟ها؟؟؟؟؟ یعنی الان من بر سر دوراهیم شما ها بگید کدوم درسته الان عذاب وجدان دارم من ..باید یه سری برم کلاس ترجمه زبان کودکان بگذرونم شاید فرجی شد اخه این موردا زیاد اتفاق میف...
23 اسفند 1392

مامان کور میشود.....

یکی از تفریحات بهار و داییش این شده که بهار دستاشو رو چشم داییش میزاره و دالی میکنه خب تا اینجا ماجرا اصلا بد نیس سانحه ی دلخراش از اینجا به بعد رخ میده که صبحی بهار دستاشو طرف من دراز کرد واشاره به صورتم اومد منم فکر کردم قریحه بازیگوشیش گل انداخته صورتو اوردم جلو تا دالی کنه اما تا نیمتنش رفت تو چششمم ومن الان احساس کوری میکنم اینم قیافه الان من ...
23 اسفند 1392

بدون شرح......

این قیافه رو میبینید؟؟؟این قیافه بهار خانومه .البته وقتی در حال خواهش و التماسه قیافه مبارکو اینجوری میکنه که یعنی دل من به حالش بسوزه یعنی اندازه ای که این بچه یه ساله تبحر در خام کردن من و رسیدن به مقصود مورد نظرش داره من که مادرشم ندارم  .همه این مقصوداشم سر اون چوبیه که تو عکس ملاحظه میکنید از من اصرار که ازش بگیرم از بهار انکار تا اینکه با قیافه یعنی ملوسانه و معصومانه و این حرفا چنان منو قانع کرد که دستش باشه که خودمم بعدش عذاب وجدان گرفتم چرا میخواستم ازش بگیرم  یعنی چقدر سنگدل بودم . یه وضعیه این استعدادش تو قانع کردن ما اخه خودمونم بعدش چنان در عمق این قیافش محو میشیم که وجدان درد از بابت کارمون میگیریم..خدایا این خوش...
23 اسفند 1392

اشک ها و لبخندها

یعنی مادر و انقدر بی عاطفه؟؟؟؟؟؟ بی احساس ؟؟؟؟؟؟؟خدا منو نبخشه که به فکر تفریحات بچم نیستم اخه بهار تازگیا همین که تلفن خونه به صدا در میاد در هر نقطه ای از خونه و در حالتی اعم از خواب .بیداری . مشغول غذا خوردن باشه میدوهه طرف تلفن و چنان رقص و بایکوبی ای میکنه که اگه گروه ارکس بیاد انقدر بهار ذوق زده نمیشه و قسمت وحشتناک و غمگین ماجرا از وقتی شروع میشه که یکی از ساکنین خونه تلفنو جواب بدن اونوقت حالا بیا و حوضشو بر کن ابتدا چنان جیغی کشیده میشه که مخاطب بشت تلفنم کر میشه و بعد اشک ها و گریه ها و اخم و .....دیگه بقیش گفتنی نیس اخه بداموزی داره .خلاصه ما دیگه به خاطر تمدد اعصابمونم که شده تلفن جواب نمیدیم نگید چرا نگفتیم ...
23 اسفند 1392

سحرخیزی

اخه من نمیدونم بیدار شدن ساعت 5 و نیم صبح چه صفایی داره که بهار تازگیا سحرخیزی بیش گرفته . اخه یکی نیس بگه مادر من این موقع صبح مگه خروسیم که از خواب بیدار بشیم اصن یه وضعیه .ساعت 5 و نیم که بلند شد هرچی صدام کرد بلند نشدم تا اینکه دست به توسل برداشت و یک ریز بالای سرم میگفت :أب أب أب أب تصور کنید در مدت یه ثانیه شونصد بار میگفت أب یعنی آب میخواد بعد اینکه قلب قلب اب خورد و به اندازه کافی سیر شد همین که چشمای من اتوماتیک وار رفتند روی هم دوباره ماما اووووخ این اوخ از اوووووخای معروفه که تا کم میاره میگه و باز هم من در قیافه ای له و لورده در حالی که سعی میکردم کاملا بر اعصاب خود مسلط باشم لبخند زنان : چرا اووووخ ماما؟؟؟ بهار در حالی که انگ...
23 اسفند 1392

ولنتاین مبارک

  امروز روز سپاس گذاری از خداوند است زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن تا با تمام وجود به او بگوییم عشق من روزت مبارک بهارم وحسام گلم امروز روز شماست .روز شمادوتا عشق همیشگی من .روزتون مبارک ...
23 اسفند 1392

جنگ جهانی

دیروز الم شنکه که نه جنگ جهانی سوم تو خونه به با شده بود متهم اصلیم خودت بودی بله خود خود وروجکت .اخه از صبح که صبحونه شاهانه خوردی دیگه تا شب لب به چیزی نمیزدی از من اصرار برای غذا خوردن از تو انکار از من اصرار و بازم از تو انکار یعنی یه وضعی بود تا اخر مجبور شدیم بیاریمت خونه مامانیا تا این دایی یکم جنگولک بازی و بایکوبی و ...........این ادا اصولا تو خودش در بیاره تا شاید برنسس غذا نوش جان کنه .و اون وقت خوردی .یعنی من کشته مرده این جنگولک بازیاتم .بابا نکن با ما این کارا رو به قول خودت اووووووووووووووووخ از همینجا بهت تذکر میدم بار اخرت باشه بع لــــــــــه   (من در حالت خشمگین ) ...
23 اسفند 1392