بهارجووونم بهارجووونم ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
نگار جووونمنگار جووونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
یاسمین جونمیاسمین جونم، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه سن داره

بهار زندگی من

4040

شیرین زبونی های بهار

وقتی بهار نگارو ناز میکنه  لولو بقولتت(بخورتت) الهی بابا بقولتت الهی توتو بقولتت الهی مامان بقولتت الهی پیشی بقولتت الهی  یعنی من که هلاک این ناز کردنشم ...
16 آذر 1393

من و وروجکا

الان ساعت یک و بیست دقیقه شبه و من و بچه ها بیداریم  نگار که تازگیا شب خیز شده و قربونش برم بهار هم پا به پای من بیداره .الان سه تایی توی هال نشستیم و بهار لیمو ایشین(شیرین) میخوره و نگاری هم سکسکه میکنه .طفلک حسامم تا حالا بیدار بود  نگار گلم, مادر جان شب وقت خوابه نه بیدار شدن و پی بازیگوشی بودن .الهی قربونتون برم که شب زنده داری برای شما ها هم قشنگه 
12 آذر 1393

بهار و اجیش

امروز توی اشبزخونه بودم و نگار رو روی مبل کنار ابن گذاشته بودم تا نظارتی بر بهار داشته باشم تا یهو و ناغافل کاری نکنه ...یهو دیدم بدو بدو رفت دستمال کاغذی برداشت و با خودش میگفت ادی چرا ایمی کردی خیلی جالب بود برام ببینم منظورش چیه .بهار اصلا متوجه نبود دارم نگاش میکنم دیدم بدو بدو رفت طرف نگار اول بوسش کرد بعد یخورده شیری که از دهن نگار اومده بود بیرون رو تمیز کرد بعد بینیشم رو تمیز کرد و دوباره بوسش کرد و دستمالو انداخت سطل اشغال و با خودش داشت میگفت ، آدی (آجی) ایمی (بینی ) نکن باشه و من که غش خنده رفتم از کار این وروجک ...واقعا این روزا خیلی بهار دوست داشتنی و خواستنی شده فدای جفتشون برررررم منننننننننن ...
8 آذر 1393

زردی گرفتن نگار

فردای تولد نگار وقتی اماده بودیم تا دکتر بیاد و مرخصمون کنه دکتر اطفال تشخیص زردی واسه نگار رو داد که مشخص شد زردی نگار رو ده هست .به ما گفتن زردیش بالا نیست که یستری بشه ولی بهتره خودمون دستگاه کرایه کنیم و تو خونه بچه رو زیر نور بزاریم .ما هم دستگاه رو کرایه کردیم و دو روز نگار رو زیر نور گذاشتیم .انقدر دخترم خانم و اروم بود که با ما همکاری کرد و دو روز رو زیر نور تحمل کرد ولی خیلی برام سخت بود نمیخواستم بچمو اون حالتی ببینم میخواستم بغلش کنم و تو بغل خودم شبها بخوابه نه اون تو دستگاهو من کنار شیشه .ولی خوبی روزگار اینه همه روزای سخت تموم میشه .روز سوم بود که زردیش رو عدد هشت اومد و دیگع نگارم رو تو اون دستگاه شیشه ای نذاشتیم . .   ...
7 آذر 1393

من اومدم

سلام دوستای گلم . ممنون از همه ی کامنت های پر مهرتون که بهم روحیه و انرژی داد .ممنون که به فکر بچه ها بودید و به ما سر زدید. دیگه قول میدم تند تند اپ کنم و کم کاریامو جبران کنم  روزای بسیار سخت اما خیلییییی شیرینی رو داریم میگزرونیم . بچه ها هم خوبن و بسیار دوست داشتنی .خدا رو بابت همه ی مهربونیاش شکررررررر خیلی حرفا واسه گفتن دارم و کلی عکس که انشالله تو پستام میزارم  نگار گلی هم بیست و دو روزه شد .اخی چه زود گذشت نمیدونید چقد ماه و دوست داشتنیه بهارجونم هم کلی ناز و دوست داشتنی شده و الحمدالله خوب با نگار کنار اومده ولی یه کم زود رنج و حساس شد اوایل ولی الان خیلی بهتر شده .انقدر شیرین زبون شده که میخوام درسته قورتش,بد...
6 آذر 1393

دخمل گلم اومد

فرشته ی اسمونی من زمینی شد .... دخترم نگار چشم و چراغ خونمون ساعت ده صبح روز چهاردهم ابان در بیمارستان مادر یزد با وزن سه کیلو و ششصد و قد پنجاه و یک قدمهای کوچولوشو رو چشم ما گذاشت .... زاد روزت مبارک ماه کوچولوی خونه ...
14 آبان 1393